در جیب من افعال خوبی نیست

سلام...

با غزل جدیدم به روزم...

 

گفتن ندارد بی تو غمگینم ، باید بگویم حال خوبی نیست

تقویم من بی تو ورق می خورد، امسال اصلا سال خوبی نیست

 

بغضم گره خورده ست با گریه، تاکید دارد طالعم نحس است

دلشوره ها از راه می آیند، نه بخت من اقبال خوبی نیست

 

یادش به شر آن روز آن رمال، وقتی کف دست مرا می دید

در چشمهایم خیره ماند و گفت: ((آقا پسر)) این،فال خوبی نیست

 

من در خودم غرقم نمی گویم، اما امان از حرف این مردم

دلواپس مشتی چرندم من، انکار استدلال خوبی نیست

 

بی وقفه با تردید درگیرم، من بی تو از این زندگی سیرم

دارم بدون واژه می میرم، در جیب من افعال خوبی نیست

***

از من همه ایراد می گیرن، از من که شعرام و نمی فهمن

میگن غزل گفتن خطر داره، باشه ولی اشکال خوبی نیست

رباعی

با ديدن آن خال تو شاعر شده اي

در وصف همان حال تو شاعر شده اي

این سیب که چیده ای برایش ترش است

با قافیه ای کال تو شاعر شده ای

..

..

..

..

باید که رها شوی تو از دامی تلخ

تا کی شده قسمت تو مادامی تلخ

شیرینی این زبان کردی شما

غالب شده بر حضور بادامی تلخ

..

..

..

..

با چشم تو عاشقانه نقاش شدم

درگیر همین واژه ای کاش شدم

رفتی و خبر رسید هندو شده ای

جارو به دلم کشیده فراش شدم

..

..

..

..

کوچک نه اگر کم بشوی خواهی شد

با عشق تو همدم بشوی خواهی شد

حلال تمام مشکلاتت صبر است

تمرین بکن آدم بشوی خواهی شد!!!

هندو شده ای به خال ابرو محتاج

باید بدهم برای دیدار تو باج

داروغه ی باطنت ولی میدانست

این سکه نداشت پیش چشم تو رواج

اصلا تو بگو چگونه مومن نشده

محرم شده ای برای کفر ما حاج

من رمل تمام جمراتت بودم

هی سنگ زدی ، سنگ بزن، سنگ علاج

وقتی که تو از سنگ زدن سیر شدی

بیچاره منی که در بساط تو حراج ...

حالا شده همدم من و تنهایئم

یک کاست کهنه با نوا های سراج