سلام

اول از همه ی دوستان عذر میخوام که کامنتاشون بی جواب موند.برای جواب دادن به شبکه دسترسی نداشتم

اینروزا حس عجیبی دارم...دوست داشتن یا عشق، دوست دارمت با عشق...!

۹۱/۵/۹وقتی که دردت قابل درمان نباشد

                    وقتی که دکترها جوابت کرده باشند(سجاد رحمانی)

اگه میشه میخوام این غزل تقدیم بشه به خودم؟!

 

رد شده سی بهار از تن من،له شدم،دل شکسته ام ای مرگ!

وقتی از من تو هم گریزانی،از خودم سیر و خسته ام ای مرگ!

 

مثل هر روز بی قرار توام،از در خانه میزنم بیرون

بخدا حاضرم همین حالا سر کوچه نشسته ام ای مرگ!

 

کفش رفتن برای من کافیست،بال پرواز اگر نمی خواهم

چمدان باز و توشه ام غزل است،من سبک بار بسته ام ای مرگ!

 

تا سحر در حرم نشستن ها،من کجا و دخیل بستن ها

گریه ها ناله ها شکستن ها،دیگر از هم گسسته ام ای مرگ!

 

مادرم نذر تازه ای کرده،من که دیگر شفا نمی خواهم

زندگی ماجرای تکراری ست،اتفاق خجسته ام ای مرگ!

 

دسته ی سینه زن نمی خواهم،حجله ام را خودم علم کردم!

اشهدم را بلند می خوانم،رو به قبله نشسته ام ای مرگ!