.1

دیگــــــر به خدا نمی توانم بانو

بگـــــــذار فقط غزل بخوانم بانو

دلشوره ی گفتنِ رباعی بی تو

مثل خوره افتــــاده به جانم بانو

 

.2

من شاعر بی بضاعت پیر شده

از زندگی ِبدونِ تو سیر شده

من عاشق رنگ های گرمم بانو

با قهوه ای ِ چشم تو درگیر شده

 

.3

مضـــــراب مرا گــــــرفته سنتور زدی

با گریه ی ِ من به سادگی شور زدی

این بازی نابــــرابـــــر من باتــــوست

روی ضربان قلب من ســــــــور زدی

 

.4

تو صندلی ِمجلست از مخمل بود

بی تبصره دل بستن تو منحل بود

قانون اساسی تو یک بند همین

قانون تو قانون بـــــدجنگـــل بود

 

.5

امشب بنشین ستاره ها را بشمار

بی پرده بزن به اصفهان با گیتار

یک چیز فقط مانده میان من و تو

بین من و تو فاصله ، یعنی دیوار

 

.6

لعنت به تو و به آرزویت دختر

نفرین به دل پسر عمویت دختر

این بوده دعای هرشبم می بخشی

بد آکله ای شود هویت دختر

 

.7

حوا شده بود و چائی اش را دم کرد

عاشق شده بودم او مرا آدم کرد

چشمک زد و خندید و در این مهمانی

روی همه ی ستاره ها را کم کرد