سلام بدون هیچ حرفی با یه غزل بروز کردم

حالم اینروزا اصلن خوب نیست برام دعا کنید

آذربایجان تسلیت.......

نخی از چادرش توانسته خانه ی کفر را بلرزاند

گریه کن تا شفاعتت بکند امتحانش ضرر ندارد که

بیت بالا بیتیه از امیر توانا املشی که خیلی دوستش دارم به امیر بابت اینکه در جشنواره ی شعر جوان سوره نفر اول شد تبریک میگم امیر هم شاعر خوبیه و هم یه دوست خوب از خدا میخوام تو همه مراحل زندگیش موفق باشه و امیدوارم کودک درونش هیچ وقت بزرگ نشه


بیشتر از سنگهایت شیشه صدچندان شکست

در پی خواب زمستان باور گلدان شکست


رفتنت کابوس های باغ را تعبیر کرد

شاخه های سرو هم در عصر یخبندان شکست


عده ای در روستا با عشق مشکل داشتند

مرد چوپانی نی اش در دست نامردان شکست


دختر ارباب رعیت زاده ای را جا گذاشت

قاب عکسی مشترک با چهره ای خندان شکست

.....

.....

.....

پک به سیگارش زد و توی گلویش حبس کرد

داد زد مهر سکوت کهنه ی زندان شکست


عصرها تنها نشستن-کافه-پی در پی دلش

با مرور خاطراتی از حنابندان شکست


چای را یکباره نوشید و لبش می سوخت ...آی

دست لرزید (استکان )در حسرت (قندان )شکست

.....

.....

بعد اقرار هزار و سیصد و اندی غزل!

بغض شاعر ساده در جمع هنرمندان شکست